کوثر جونکوثر جون، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

نورچشمم، ثمره زندگیم

به دور از رنگ و لعاب های شهر حتی آنتن موبایل!!

کوثر جون، عزیز دل بابا امسال هم توفیق شد برای صله رحم سری به روستای عمارت بزنیم، و باز هم سر سفره پر محبت و سخاوتمندانه اقوام همسر مکرمه بنشینیم سفره ای که با زحمت، ولی سرشار از محبت، بی ریا و بی آلایش برای مایی که لایق این همه لطف نبودیم پهن شد. دیدار با پدر بزرگ و مادر بزرگ، عمو و عمه ها که همه با لطف خود در دعوت از ما از هم سبقت می گرفتند و ما بودیم و عرق شرم بر پیشانی از این همه محبت.. جای شما خالی، خیلی خوش گذشت، هوای پاک و صاف، و فضایی معنوی، به دور از رنگ و لعاب های شهر حتی آنتن موبایل! اینجا دیگر از دست ایرانسل و همراه اول راحت بودیم و بدون استرس و روزمرگی شهری،  دو روزی میهمان طبیعت بودیم کوثر جون، عزیز دل با...
5 فروردين 1391

گوشواره

دختر عزیزم چند روزی حسابی ما رو کچل کردی و مدام می گفتی: مامان ببین نی نی گوشاره داره! ببنین مامان مرجس گوشاره داره ببین... خلاصه هر کسی رو میدیدی اول به گوشاش نگاه می کردی و اگر گوشواره داشت به من خبر میدادی ! و اگه نداشت ازش می پرسیدی : گوشاره نداری؟! ببین منم گوشاره ندارم! اونقدر شیرین و ناز این جملات رو تکرار می کردی که دل ما رو کباب کردی و خاله نیره جون اصرار کرد که بریم و گوش هات رو سوراخ کنیم. آخه عمه جون من موقعی که به دنیا اومدی برات هدیه گوشواره آورده بود اما ما تا الان دلمون نمویومد گوشات رو سوراخ کنیم. اما با اصرارهای خودت من و خاله جون نیره و خاله جون زهرا رفتیم به طلا فروشی و خواستیم که گوش هات رو سوراخ کنیم . چشمت روز بد...
10 اسفند 1390

کاش عاشق می شدیم

  دو سال است که محرم ها عجیب دلم به درد می آید درست از وقتی مادر شدم روضه علی اصغر و رقیه بی تابم می کند. به قول آقا جونت ظلمی در کربلا شده که هر وقت ، هر کجا ، هر لحظه هر آدمی با هر دینی می شنوه بغضی راه گلوش رو خواهد گرفت... ناز گلم این روزها همه حرف ها و کارهای تو برام روضه شده ! - دیروز وقتی از خونه مامانی بر می گشتیم توی راه تشنه ات شده بود و مدام می گفتی : آب می خوام...   دو سال است که محرم ها عجیب دلم به درد می آید درست از وقتی مادر شدم روضه علی اصغر و رقیه بی تابم می کند. به قول آقا جونت ظلمی در کربلا شده که هر وقت ، هر کجا ، هر لحظه هر آدمی با هر دینی می شنوه بغضی راه گلوش رو خواهد گرفت... ناز گلم ای...
3 دی 1390

همسفر مكه

نازنینم مرور خاطرات سفر مکمون مثل تعریف کردن یک خواب شیرینه که وقتی جزئیاتش رو فراموش می کنی افسوس می خوری و ارزو می کنی که کاش از خواب بیدار نمی شدي!... تقریبا همه می گفتن که بچه رو با خودت نبر. چون تو گرمای تابستون هم خودش اذیت می شه هم شما رو اذیت می کنه. وقتی کلاس های آموزشی کاروان شروع شد و به رفتنمون نزدیک تر شدیم مامانی و آقا جون هم بیشتر اصرار کردند که شما رو پیششون بگذاریم . اما من از یک طرف طاقت دوریت رو نداشتم از طرف دیگه با خودم می گفتم حیف نیست بچه ام از این سفر معنوی استفاده نکنه . آخه شما چون سنت هم زیر دو سال بود هزینه ی خیلی کمی هم می گرفتند . با اصرار های همه کمی مردد شده بودم بابا جونت هم نظرش این بود که شما رو با ...
18 آذر 1390

دلتنگ خدای کعبه!

دختر عزیزم دلم عجیب برای سفر مکه مون تنگ شده، حالا معنی دلتنگی رو می فهمم . دلتنگی یعنی وقتی یادش میفتی بغضی راه گلوت رو ببنده و تو مجبور باشی بغضت رو فرو ببری و اونوقت قلبت از این بغض تنگ می شه و دلت رو به درد میاره... البته عزیزم مشکل از منه! آخه من که دلم برای شام و نهارهای آماده اون سفر تنگ نشده ، یا حتی برای خود کعبه که شاید در ظاهر از سنگ باشه و گل. دلم برای خدا تنگ شده! عجیبه نه! برای همینه که میگم مشکل از منه! دختر عزیزم دلم عجیب برای سفر مکه مون تنگ شده، حالا معنی دلتنگی رو می فهمم . دلتنگی یعنی وقتی یادش میفتی بغضی راه گلوت رو ببنده و تو مجبور باشی بغضت رو فرو ببری و اونوقت قلبت از این بغض تنگ می شه و دلت رو به درد...
10 مهر 1390

و خداوند به ما کوثر را عطا کرد ...

  20 شهریور توی زندگی ما یک روز فراموش نشدنی ست، روزی که خداوند به ما کوثر را عطا کرد دومین سالی هست که تولدش رو جشن می گیریم و امسال در کنار ما، هر دو تا مادربزرگش، پدربزرگش و عموها و خاله هاش هم بودند و خیلی زحمت کشیدن. خوشحالی بیش از حد کوثر ما رو خیلی ذوق زده کرده بود و از خوشحالی و شادیش بی اندازه خوشحال بودیم من هم سالروز تولدش که با یازده سپتامبر مصادفه رو با یک کاردستی، روی دیوار نشون دادم. دوست دارم دخترم عاقبت بخیر بشه همیشه براش دعا می کنم و هر کاری رو برای خوشبختیش انجام می دم. ...
24 شهريور 1390

زحمات خاله جونات برای تولدت

تولدت مبارک عزیزم می خوام برات از کسانی بگم که خیلی دوستت دارن و خیلی برای جشن تولدت زحمت کشیدن. خاله جونات: خاله جون زهرات،که از خیلی وقت پیش مدام می پرسید که کی می خوایم برای تو تولد بگیریم و حتی توی مسافرتشون هم مدام برای تولد تو هدیه های جور واجور می خریده. و اونقدر ذوق داشت که از صبح تولدت خونه ما بود تا اتاق رو خوشگل کنه . خاله جون فائزه ت ، با اینکه حسابی خسته بود ، کلی برای سرخ کردن پیراشگی ها کمکم کرد .از هدیه هایی که برات گرفته بود معلوم بود که همه حواسش جمع تو بوده تا چیزهایی رو برات بخره که دوست داری. خاله جون فاطمه ت ، مثل همیشه همه جا کمک مامانته، مثل روزهایی که من دانشگاه می رفتم و اون بی دریغ از تو مراقبت می کرد ، ا...
22 شهريور 1390

حکمت جشن تولد

نور چشمم دو ساله شدی دو سال است چشمهایت به خوبی ها و بدی های زمین و زمینیان آشنا شده است. دو سال است که بهترین و مهمترین و بزرگترین کارهای زندگیت را تجربه کرده ای. تجربه ی مستقل ایستادن ، تجربه ی قدم اول و تجربه ی دل کندن از بزرگترین دل بستگی ات(شیر خوردن) و ...تجربه هایی که هر کدام مهم و مهم تر از دیگری هستند. تجربه ی قدم اول مهم است چون همیشه در تمام زندگیت قدم اول پشتوانه ی قدم های بعدیت خواهد بود. پس همیشه محکم و استوار گام بردار ، همیشه به لطف خدا ، در راه خدا و برای رضای خدا گام بردار. عزیزم بزرگ شدی آنقدر که معنی تشویق ها و کادو ها و تولد می فهمی . دیروز مدام با لذت ازت می پرسیدم امروز تولد کیه: تو هم با زبان شیرینت می گفتی: تول...
22 شهريور 1390